رندی

فرصت شمر طریقت رندی که این نشان چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

رندی

فرصت شمر طریقت رندی که این نشان چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

چهارشنبه سوری یا چهارشنبه‌ی صوری

در ایران باستان جشن‌ها و آیین‌های بسیاری وجود دارند که شوربختانه تعداد زیادی از آن‌ها به بوته‌ی فراموشی سپرده شده‌اند٬اما خوشبختانه اندکی از آن‌ها هنوز باقی‌ست و در روزگار ما٬ مایه‌ی شور و شادی و سرور است. 

از آن میان٬ جشن «چهارشنبه سوری» از جمله آیین‌هایی‌ست که تاکنون حضور داشته و در واپسین سه‌شنبه‌ی سال رخ‌نمایی می‌کند. 

در لغت‌نامه‌ی دهخدا آمده است :«جشنی که در غروب سه شنبه ٔ آخر سال شمسی برپا دارند و آتش افروزند و بر آن به جهیدن گذرند برای رسیدن به سعادت و سلامت درسال نو» و در فرهنگ معین در مقابل چهارشنبه سوری چنین نوشته شده که :«غروب آخرین سه شنبه سال که در آن شب معمولاً هفت بوته آتش درست می کنند و به ترتیب از روی آن می پرند و می گویند: سرخی تو از من زردی من از تو.» 

باری؛سخن من در این‌جا در مورد چگونگی برگزاری مراسم چهارشنبه سوری و پیشینه‌ی آن و این‌که آیا با وجود پیدایش هفته پس از اسلام٬این آیین مربوط به دوران پسین است یا این قول مردود بوده و گفته‌ی دیگری را باید پذیرفت نیست؛که این گفتار را می توانید در اینجا یا اینجا ببینید.
هدف من از نوشتن این سطور توجه به این نکته است که در جامعه‌ی ما ارزش‌ها دگرگون شده‌اند. روشن‌تر بگویم؛ارزش‌ها تبدیل به ضد ارزش شده‌اند و ضد ارزش‌ها جای خود را به ارزش داده‌اند.شاید سنگین‌ترین ضربه‌ای که می‌توان بر جامعه‌ای وارد آورد٬ چنین تاخت و تازی‌ست و صد افسوس اگر مهاجم٬ از جبهه‌ی آشنا غارتگری کند. 

 از دشمنان برند شکایت به دوستان             چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم 

در روزگار خردی من٬که چندان دور هم نیست٬در چنین شبی٬همراه همسالان آتشی می‌افروختیم و به پریدن از روی آن خرسندی را به ارمغان می‌بردیم.در این شب رسمی را ٬هر چند نا‌آگاه از پیشینه‌ی آن٬ به جا می‌آوردیم به نام «قاشق‌زنی» و آن این‌گونه بود که برای ناشناس ماندن٬چادری به سر کرده و با کاسه و قاشقی به در خانه‌ی همسایگان می‌زدیم و با به صدا درآوردن قاشق و کاسه٬خواستار هدیه‌ای اندک می‌شدیم. 

همسایگان که در ظاهر ما را نشناخته بودند!معمولاً مقداری شکلات یا آب‌نبات یا کمی آجیل در کاسه‌مان ریخته و ما را همچون کسانی که بلیط بخت‌آزماییشان برده بود به نهایت شادی می‌رساندند.همچنین آیین «فالگوش» که پیشینه‌ی دورتری دارد و آن «در شب چهارشنبه سوری سر چهارراه ایستادن و به حرف های عابران گوش دادن و با تعبیر آن حوادث آینده را پیش گویی کردن» است. (فرهنگ معین)  

باری؛اما اکنون از آن آیین‌های شادی و فرح‌انگیز چه بر جای مانده؟جز این که بسیاری چون من در این اندیشه‌ایم که در این روز٬زودتر از همیشه به منزل آمده و پناه بگیریم تا از انفجار بمبهایی که به مناسبت این روز ساخته و پرداخته می‌شود و به قیمت‌های گزافی به فروش می‌رسد در امان بمانیم!...این همان چهارشنبه سوری است یا به راستی صوری‌ست و برای براندازیش چنین می‌کوشیم؟این کار بیگانگان است یا خودمان تیشه به ریشه‌مان می‌کوبیم؟...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد