رندی

فرصت شمر طریقت رندی که این نشان چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

رندی

فرصت شمر طریقت رندی که این نشان چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

میرحسین‌ موسوی در شیراز

 

دیروز سه‌شنبه ۲۲/۲/۸۸ سالن ورزشی شهید دستغیب شیراز پذیرای میر اصلاحات بود.جای شما خالی٬من هم به آن‌جا رفتم.البته کمی دیر -هر چند هنوز میر حسین موسوی و زهرا رهنورد نیامده بودند- اما جای چندان مناسبی نداشتم.همین اندازه بگویم که هر لحظه احتمال سقوط از ارتفاع وجود داشت٬چون لبه‌ی جایگاه بودم و فشار جمعیتی که هر لحظه بر آن افزوده می‌شد خطر پرتاب شدنم را دوچندان می‌کرد. 

این‌گونه مراسم چندان تحلیل‌شدنی نیستند و البته من هم تحلیل‌گر سیاسی نیستم٬تنها چند نکته برایم بسیار مهم بود که دوست داشتم آن‌ها را با شما نیز در میان بگذارم. 

۱- سرانجام شخصی پیدا شد که بگوید «ایرانی بدون فارس و شیراز ایرانی نیست». 

۲- بسیار شکوهمند بود آن زمان که در آغاز سخن میرحسین گفت :«شیراز٬بنیان‌گذار تمدن ایرانی» و این یعنی شیراز؛پایتخت فرهنگی ایران و نه چیز دیگر. 

۳- شگفت‌آور و همچنین خوشحال‌کننده بود از این‌که با یک نگاه گذرا بر جمعیت حاضر٬همه‌گونه قشری را می‌شد دید؛از پیر و جوان و زن و مرد گرفته تا شهری و روستایی و متجدد و متحجر!! 

۴- سخنان میرحسین بسیار به دلم چسبید زمانی که از حقوق وزرای کابینه‌اش گفت در مقایسه با وزیر ۴۰۰میلیاردی!! زمانی که گفت :دولت اگر بتواند کاری انجام دهد وظیفه‌اش را انجام داده و چرا باید مدام بر سر ملت منت بگذارد؟چرا حقوق بازنشستگان باید نزدیک انتخابات افزایش پیدا کند؟بر چه اساسی سازمان برنامه و بودجه و شوراها را تعطیل کردند و اظهار کردند که این طرح صهیونیست‌هاست؟!و... 

 ۵- باز هم در حضور حضرت حافظ زانوی ادب در بغل آوردم که او همیشه و هنوز است. 

پیش از سخنرانی میرحسین موسوی٬غزل مشهور و لطیف و پرمغز حافظ -که در ادامه برای‌تان خواهم آورد- خوانده شد که پس از خوانش هر بیت آن٬فریاد و غریو مردم به آسمان می‌رفت.به گمانم این بالاترین مکان نمایش و تبلور درد مشترک و لسان‌الغیبی حافظ است. 

روز هجران و شب فرقت یار آخـــر شد              زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد 

آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود              عاقبت در قدم باد بهـــار آخـــــر شـــــــــد 

شکر ایزد که به اقبال کله‌گوشه‌ی گل               نخوت باد دی و شوکـــت خار آخر شــــد 

صبح امید که بد معتکف پرده‌ی غیـب                گو برون‌آی که کـار شب تار آخــــر شـــد 

آن پریشانی شب‌های دراز و غــم دل               همه در سایه‌ی گیسـوی نگـار آخر شـد 

باورم نیست زبدعهــــــــدی ایام هنوز               قصه‌ی غصـــه که در دولت یار آخــر شـد 

ساقیا لطف نمودی قدحت پر‌ مـی باد               که به تدبیر تو تشویـش خمــار آخر شد 

در شمار ارچه نیاورد کســی حافظ را               شکر کان محنت بیرون زشمــار آخر شد 

 

عکس‌های مربوط به این دیدار را از این لینک ببینید: 

http://kalemeh.ir/vglc.1q4a2bq1m,i8a22l5..html 

مطالب مطرح‌شده در دیدار با دانشگاهیان در دانشگاه شیراز را از لینک زیر ببینید: 

http://kalemeh.ir/vdca.enak49nem5k14.html 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
رفیق فردوسی دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:30 ب.ظ

راستش خیلی دوست دارم باور کنم راست می گویند اما نمی توانم ... فعلا این مهره به درد می خورد غریو مردم را هم به چیزی نگیرید توده ملت همیشه از ازین غریوها سر داده اند. اصلاحات را خاتمی باید می کرد که مردش نبود.

سیمین (امید) شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:11 ب.ظ http://architect212.blogfa.com

سلام از اینکه به من سر زدی ممنون اگه به پیوندهای من نگاهی بیاندازی و به وبلاگ دوست من بری و آخرین نظراتش رو نگاه کنی اسم علی را می بینی که آدرس نذاشته و پابرهنه پریده وسط معرکه چون من از وبلاگ لرد بایرون به وبلاگ شما رسیدم به اشتباه فکر کردم که شما همان علی هستید از این سوءتفاهم معذرت می خوام اما من شما رو در پیوندهایم قرار می دهم و به شما سر میزنم و خوشحال میشم که شما هم بانظراتتون به وبلاگم (امید) بیایید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد