با سلام و پوزش از این که قسمت دوم غزل با درنگ بسیار به انجام رسید.این روزها تب و تاب انتخابات بسیار درگرفته است و من نیز کم و بیش از دور دستی بر آتش دارم و اخبار را پیگیری میکنم و شاخصهای انتخاب را زیر و رو میکنم،بلکه به نتیجهی قطعی برای یک انتخاب درست و به دور از پیشداوری و جوگیری برسم.
به هر حال فرصتی دست داد تا در ادامه به ابیاتی دیگر از غزل معهود برسیم.لازم به ذکر است که در قسمت قبل تنها گریزی به مفهوم «رندی» و پیشینهی آن زدم و بایسته است اضافه کنم که آن اشارتی بیش نبود چرا که برای یافتن معنا و مفهوم دقیق رندی در دیوان حافظ،باید تمام غزلها را ،از این دید،واکاوید و سپس -اگر چیزی افزون بر نظر و توضیح دیگران وجود داشته باشد- به بیان نظر و دیدگاهها پرداخت.
باری؛اما ادامهی غزل:
من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم
(عَ نْ) [ ع . عنقاء ] (اِ.) سیمرغ ، نام مرغی افسانه ای که زال پدر رستم را پرورد. جایگاه این مرغ در کوه البرز است .(فرهنگ معین)
[ ع َ ] (اِخ ) همان عنقاء است که در تداول فارسی زبانان همزه ٔ آن مانند سایر الفهای ممدود، به تلفظ درنیاید. سیمرغ .(لغتنامه)
قطع مرحله کردن:راه سپردن،منزل پیمودن
مرغ سلیمان:"مرغیست کاکلدار که او را شانهسر و پوپو گویند و به عربی هدهد خوانند.زیرا در داستانها آمده که هدهد نامهی سلیمان را به بلقیس ملکهی سبا رسانید.(برهان به نقل از حافظنامه)
سعدی گوید:
قافلهی شب چه شنیدی ز صبح مرغ سلیمان چه خبر از سبا؟
با مشخص شدن ترکیبهای بیت،معنا آشکار است:
من به کمک و عنایت راهبر و راهنما به سرمنزل مقصود و آشیان سیمرغ -که همان ذات حق و محبوب عرفانیست- دست یافتم.
موضوع بیت،همانگونه که میدانید،داستان مراد یا پیر یا شیخ یا استاد است.قضیهی مرید و مرادی هم از جمله مواردیست که در زمان حافظ،دستمایهای برای ریا و نیرنگ شدهاست.ترکیب سمبلیک «پیر مغان» یا «پیر خرابات» که حافظ در مقابل شیخ ریایی ساخته است گواهی بر این مدعاست که حافظ با وجود مبارزه با دکان مریدی و مرادی،اما همچون سایر فرقههای تصوف و عرفان،بر ضرورت حضور و وجود پیر و راهبر پافشاری میکند.دلیل این امر هم دشواری راه و پرتگاههای پرمخافت آن است:
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
این راه را بدایت صورت کجا توان بست کش صدهزار منزل بیش است در بدایت
و نقش استاد تا آنجاست که:
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
و به همین دلیل:
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
البته گویی حافظ زمانی را بی همراهی مرادی طی طریق کرده است و این مطلب از فراز و فرودها و قبض و بستهای بسیار او شاید قابل توجیه یاشد اما خود میگوید:
بدان هوس که به مستی ببوسم آن لب لعل
چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد
به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
...
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام
ما یک سایت جست و جو ایجاد کرده ایم که فقط سایت های به زبان فارسی در آن ثبت خواهد شد.
شاید به نظرتون کار اضافی باشه چون می شه از گوگل هم استفاده کرد.
ولی تفاوتش در این هست که ما چون سایت و یا وبلاگ های به زبان فارسی را ثبت خواهیم کرد و اگر کسی کلمه انگلیسی را جست و جو کند در نهایت با سایت و یا وبلاگ های فارسی مواجه خواهد شد که در گوگل اگر کلمه انگلیسی جست و جو کنید به سایت های انگلیسی مواجه خواهید شد.
اگر شما مایل به ثبت وبلاگ یا وب سایت خود در موتور جست و جو هستید ابتدا باید یک لینک در وبلاگ یا وب سایت خود به آدرس http://www.rastgo.com با عنوان "راستگو" بدهید و بعد در لینک زیر در خواست می دهید تا وبلاگ یا وب سایت شما در موتور جست و جو ثبت شود.
http://www.rastgo.com/submit-script/
متشکریم
بزگترین مجله اینترنتی و بزرگترین چت ایرانی
WWW.1PARS.COM
حافظ هم اگر در روزگار ما بود میماند به کی باید رای بده با این همه باید کاری کرد که احمدی نژاد نشه حالا به هر راهی. این جور که معلومه حکومتی ها قصد شدید دارند اونو بیارند بالا. باری. کلمه ی آزادی یک بار در دیوان حافظ به کار رفته:
از سخن چینان ملالتها پدید آمد ولی
گر میان همنشینان ناسزایی رفت رفت
عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه
پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت رفت
اینجا را حتما بخوانید
http://melliblog.blogfa.com/
متأسفانه مشترک گرامی امکان دسترسی ندارد.حالا باز بگویید خارج بد است...
سلام دوست اتفاقی من ببخشید دیر اومدم کمی کار داشتم مطالب آموزنده ای بود در ضمن از نکته بینی ات در امید بسیار ممنونم راستی از نظر من اگر حافظ الان بود به میرحسین رای میداد چون اهل قلمم طرفدار اهل قلمه!!!!!!! تا بعد به امید دیدارت چه در امید چه در رندی
سلام
ترجمه را با تغییراتی در وبلاگ گذاشتم. نظرتان مغتنم است.
من که در اروپا هسینم می بینم که قانون و دمکراسی یعنی چه. ایران که ول معطل است. ولی باز باید حتا با حرکت لاک پشتی هم به طرف قانون و مشروطه و نه شرع و مشروعه برویم. چندین قرن رسوب فکری را به این راحتی ها نمی شود سابید و پاک کرد. خیلی دوست داشتم می دانستم اگر حافظ الان زنده بود کدامیک از غزلهایش را توصیف گر اوضاع کنونی ما می دانست؟ نظر شما چیست؟