رندی

فرصت شمر طریقت رندی که این نشان چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

رندی

فرصت شمر طریقت رندی که این نشان چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

قصه

 از محاسن این روزهای به یاد ماندنی یکی این است که دل و دماغ را که به لطایف‌الحیلی به دست می‌آمد٬ به کلی به ورطه‌ی نابودی کشاند به‌حمدا... و دیگر این که «سر سوزن ذوقی» هم - اگر بود- و پس از گشت و گریزهای چندین ساله در این جامعه‌ی ذوق‌پرور هنوز سوسو می‌کرد به یکباره به دیار عدم فرستاد... بالمنة و کرمه 

به هر حال در این دار و گیر٬نوشتن‌های من هم... 

نمی‌دانم. 

مطلب زیر را بخوانید شاید کسی را به‌کار آید٬شاید. 

 

«آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست               عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی»

 

در قصه‌های قرآنی آورده‌اند که در زمان‌هایی بس دور٬همان هنگام که قرار بود موجودی به نام «انسان» خلق شود؛خداوند فرشتگان را یکان یکان فرمان داد که به «زمین» بروید و مشتی از «خاک» آن را از برای ساختن جسم آدمی به عرش بیاورید.  

 هر کدام از فرشتگان که برای اجرای این امر شتافتند با زاری و اشک و آه زمین مواجه شدند و از انجام فرمان خداوند سر باز زدند تا نوبت به عزرائیل رسید. 

ناله‌ها و فریادهای زمین در دل عزرائیل کارگر نیفتاد و او فرمان خداوند را به درستی به انجام رساند.در آن هنگام خداوند رو به عزرائیل فرمود: از این پس تو را مأمور ستاندن جان آدمیان خواهم کرد.(به گمانم این مطالب را که از حافظه نقل شد در «مرصادالعباد» خوانده بودم)    

باری؛عزرائیل سخت برآشفت که با این فرمان چهره‌ی وی در خیال آدمیان بسیار سیاه و خشمناک و دشمن‌وار ترسیم خواهد شد اما شاید خبر نداشت که... 

شاید خبر نداشت که «مردن»٬آری مردن آن‌قدر گونه‌گون خواهد بود که دیگر شاید هیچ کس به خاطر نیاورد این قصه را که مأمور ستاندن جان‌ها فرشته‌ای‌ست از جانب پروردگار. 

این یعنی «غفلت» و «فراموشی» و ما عادت کرده‌ایم به فراموشی؛به ازیاد بردن؛از یاد بردن آن‌چه را که همواره در حال تکرار شدن است -چون تاریخ- و آن‌چه را که در آغاز نه چنان بوده که امروز به آن خو گرفته‌ایم. 

پس... 

                   چشم‌ها را باید شست 

                             

                                      جور دیگر باید دید... 

نظرات 8 + ارسال نظر
رفقی فردوسی دوشنبه 29 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:48 ق.ظ

سلام
ممنون از مطلب جالب بود. فکر کنم این روزها عزرائیل هم کم آورده و به بعضی ها میگه بابا روی ما رو سفید کردید

سیمین (امید) دوشنبه 29 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:20 ب.ظ http://architect212.blogfa.com

سلام
خوشحالم که حالت خوبه و آپ کردی
ولی علی عزیز این اتفاقات فراموش شدنی نیست
و تا شقایق هست زندگی هم باید کرد
اونم با امید
*
من فکر کنم یه بار که کامنت میذارم دیگه برای بار دوم نتونم یعنی نظر سنجی برام باز نمی کنه من هفته دیگه آپ می شم شاید نتونم خبرت کنم یه فکری به حال این نظرسنجی بکن اذیت می کنه
برمیگردم

سام سه‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 02:21 ق.ظ http://baranebahari7javid@yahoo.com

عوام شاید بهمرگ به عنوانیه چیز روزمره نگاه کنن اما مساله اینجاس که مرگ به ویژه برای کسانیکه جنگ و خونریزی رو تجربه کردن فراموش نشدنیه وترس از اون و نیاز به جاودانه بودن خودشو مدام نشون میده. مرسی بهم سر زدی.

رفیق فردوسی سه‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:50 ق.ظ http://khazaie.blogfa.com

سلام
به روزیده ام. بچه ها میگن آپیده ام. من فارسیش کردم.

رفیق فردوسی سه‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:27 ب.ظ

این فیلمها ایران به راحتی گیر می آید. از دوستانی که فیلمی هستند بپرسید راحت برایتان گیر می آورند.

عاطفه سه‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:14 ب.ظ

پست بسار زیبایی بود. نه تنها دل و دمغ شما رفته بلکه از برکت انتری نژاد انجا هم همه افسرده شدیم.

الهام چهارشنبه 31 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:33 ق.ظ http://eligoli.blogsky.com

مرگ هم داستان جالبی داره . حتی به جالبی زندگی

فرشته - رویش پنج‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:14 ب.ظ

راستش عزرایل هم تو کار این جماعت مونده یعنی حساب کتابای عزرایل هم به هم زدن چون اونایی رو که باید حالا حالاها بمونن به زور میبرن...

ممنون از نظرتون.آدرستون رو نگذاشتین که بهتون سر نزنم یا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد