رندی

فرصت شمر طریقت رندی که این نشان چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

رندی

فرصت شمر طریقت رندی که این نشان چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

وصف حال

دو غزل را انتخاب کردم که به راستی وصف‌حال این روزهای من است. بسیار ناراحتم و اندوهناک و در عین حال امیدوار چون‌که:

    "دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت               دائماً یکسان نماند حال دوران غم مخور"

اما غزل نخست از حضرت سعدی:

بگــــــــــذار تا مقــــــابل روی تـو بگـــذریم              دزدیده در شمـــــایل خــــــوب تو بنــگریم

شوقــــست در جدایی و جورست در نظر              هم جــور به که طـــاقت شوقت نیاوریـــم

روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست              بـازآ کـه روی در قـدمـــــــانت بگستــــریم

ما را سریــــست با تو که گر خلـق روزگار              دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم

گفتـــی ز خاک بیشترند اهل عشــق من              از خاک بیشتـــــــر نه که از خاک کمتریم

ما با توایــــــــم و با تو نه​ایم اینت بلعجــب              در حلقه​ایم با تــــــو و چون حلقه بر دریم

نه بوی مهر مـــــی​شنویم از تو ای عجـب              نه روی آن که مهـــــــــر دگر کس بپروریم

از دشمنان برند شکـــــــایت به دوســتان             چون دوست دشمنست شکایت کجا بریم

ما خود نمی​رویم دوان در قــــــــفای کس             آن می​برد که ما به کمنــــــــــد وی اندریم

سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند             چنـــــــــــــدان فتاده​اند که ما صید لاغریم


و دومین غزل از حافظ سترگ:


بر سر آنم که گــــــــــــــــر ز دست برآید                     دست به کاری زنم که غصه سر آید

خلوت دل نیست جای صحبت اضــــــداد                     دیو چو بیــــــــــرون رود فرشته درآید

صحبت حکام ظلمت شب یلـــــــــداست                     نور ز خورشیـــــــــد جوی بو که برآید

بر در ارباب بی​مــــــــــــــــــــــروت دنیــــا                    چند نشینی که خواجه کی به درآید

ترک گدایی مکن که گنج بیـــــــــــــــابی                     از نظر ره روی کـه در گــــــــــــذر آید

صالح و طالح متاع خویش نــــــــــــمودند                     تا که قبـــــــول افتد و که در نظر آید

بلبل عاشق تو عمر خــــــــــــواه که آخر                     باغ شود سبــز و شاخ گل به بر آید

غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست                    هر که به میخـــــانه رفت بی​خبر آید


قفا: (قَ) [ ع . قفاء ] (اِ.) 1 - پس گردن ، پشت گردن . 2 - پشت . 3 - پی ، دنبال . 4 - عقب .

طالح: (لِ) [ ع . ] (اِفا.) مرد بدکردار، تبهکار.

اندر احوال ولادت ما

اندر احوال ولادت شیخنا علی‌بن نورالدین دامت سخریته!!!

آورده‌اند که در روزگار دقیانوس دیده به جهان گشود.نام وی علی و کنیه‌اش محمد بود.از اوان کودکی انوار اراجیف اندر چهره‌ی وی موج زدندی.از هفت سالگی روی به مکتب آوردی و تا عالی‌ترین مقامات صوفیه که همانا دیپلم بودی طی طریق کردی.در این اثنا از پدر بماندی و در زیر بار فراق رهسپار سربازخانه شدی.پس از دو سال تباهی عمر و بر باد دادن روزان و شبان به شیراز دیار خویش باز گشتی و در جست‌و‌جوی کار و پیشه به خدمت مشایخ عصر رسیدی.

در سال‌های تباهی عمر که همانا سربازخانه بودی با پیری مهران شیرازی نام از در مفارقت و دوستی درآمدی و در همان دوران به تحصیل سنتور مشغول شدی.اما تنگی زندگانی چنان بر وی اثر کردی که هر ماهی به کاری مشغول شدی و عاقبت سر از دواخانه درآوردی و همانا با مریضان و مرض‌داران در تقابل و مواجهه بودی.

تذکره‌نویسان این‌گونه نگاشته‌اند که چون سن او به بیست و چهار رسیدی و فقدان مدرک بر وی اثر کردی برای تهذیب نفس و تحمل انواع ریاضات و مشقات عزم دیار بوشهر کردی و در خانقاه بزرگ مشایخ زمان عبداله جاسبی (مراد همان دانشگاه آزاد است) به درس بزرگان در احوال شاعران و نویسندگان که متأخرین آن‌را ادبیات نام نهاده‌اند٬ دل سپردی.

شیخنا محضر علمای زمان را چون حسینی کازرونی و حمیدی و تبرا٬ عجیبه الدرجات درک کردی و از آن میان با شیخی خزایی‌نام که منصوروار رازها بر ملا کردی مجالست بیشتری داشت.

از جمله پیرانی که وی در خدمت ایشان طی طریق می‌نمودی هم می‌توان از رستگار فسایی و خالصی و نیری و قاسمی نام برد اگرچه شهرت و مقبولیتی چون کازرونی نداشتند!!!

فی‌الجمله وی همچنان روی در مراقبت و مکاشفت داشتی تا سرانجام رازهای جهان بر وی گشوده شد و جمله ملائک در خدمت او درآمدند و در آسمان هفتم به دریافت مدرک فوق‌لیسانس نائل شدی.

آورده‌اند که چون به چنین مقامی دست یافت تمامی خانقاه‌ها و رباط‌های جهان چون سوربن و هاروارد و کمبریج و آکسفورد و سپیدان و مرودشت و زرقان مراسله‌ها نوشتند و پیک‌ها فرستادند تا مرادی و شیخی او را پذیرا باشند اما مناعت طبع و بزرگی همت او چنان بود که از آن میان تنها به سپیدان و مرودشت لبیک گفتی و دیگران را به خدا واگذاشتی.

باری؛ چندان از عمر وی درگذشتی که در سنه‌ی بیست و یکم دیماه هشتاد و هشت خورشیدی به سی‌و‌پنج سالگی پا نهادی و لیکن از جمله‌ی آداب بزرگی و خرد همچنان در طفولیت و خردی به‌سر بردی و در حسرت یافتن راهی به دیهی رنج فراوان کشیدی.


پاسداشت خداوندان سنتور

پایور را زنده نگه داریم
نوشته‌ی امیر/ شجریانی‌ها

حقیقتی تلخ است، اما ما به داشته‌هایمان چنان بی‌توجه هستیم که داغ از دست دادنشان را هم به درستی درک نمی‌کنیم. سرمان اینقدر شلوغ شده است که متوجه نیستیم چه داریم، و چه جواهراتی دانه‌دانه از دستمان در می‌آیند. سال تلخی برای هنر ایران بوده است. پرویز مشکاتیان از دستمان رفت و بسیاری از ما (از جمله خودم) چنان سرمان را زیر برف کردیم و نخواستیم توجه کنیم که چه شد و چه بخشی از داشته‌هایمان از دستمان رفت. اکنون، مردی بزرگ، هنرمندی گرانقدر، و انسانی شریف از هنر ایران کم شده است و تنبلی و آشفتگی ما باز اجازه نمی‌دهد که تکان درستی بخوریم.

فرامرز پایور از میان ما رفت. استاد فرامرز پایور به راستی یکی از دردانه‌های هنر ایران بود که در این روزگار بی‌اخلاقی، بسیار بیشتر از هنرش، به اخلاقش نیاز داشتیم تا به هنرمندن جوان‌تر و تازه‌کاران این مسیر، افتادگی، پشتکار، و نظم و دقت بیاموزد. فرامرز پایور از لحاظ اخلاق حرفه‌ای و انسانی جزو معدود هنرمندان ایرانی بود که نظم و انضباطش قابل ستایش بود، و این اخلاق دقیق و انضباط سازنده‌اش را در هر گروهی که بود و با هر کسی که کار می‌کرد، برای مدتی به آن‌ها نیز منتقل می‌کرد. پایور که تحصیلاتش در ادبیات انگلیسی در دانشگاه کمبریج انگلستان این موقعیت را برایش فراهم آورده بود تا اخلاق حرفه‌ای و روش‌های کار گروهی را از غربیان بیاموزد، دقیقاً دارای صفاتی بود که نقاط ضعف اساسی ما ایرانیان هستند. او کسی بود که با کارهای گروهی و تیمی موافق و راحت بود، و بسیاری از آثار هنری زیبایش حاصل همین همکاری‌های گروهی است. او نظم لازم را برای کار حرفه‌ای و سطح بالای هنری داشت، و زمان‌شناسی او زبانزد کسانی است که می‌شناختندش. استواری در مسیر، و دوری از لاابالی‌گری، خوشگذرانی، و وقت‌تلف کردن از جمله خصایل او بود که بسیار مورد نیاز جامعه ی هنری ایران بوده‌اند و هستند. از همین روست که در زندگی پایور لحظات نابهره‌ور زیاد پیدا نمی‌کنیم. با نگاهی گذرا به حجم آثار منتشر شده از او و در نظر گرفتن بیماری طولانی مدتش که اجازه‌ی حرکت به دستانش نمی‌داد و نمی‌توانست کار کند، به صحت این گفته  پی می‌بریم. پایور به تمرینات گروهی بسیار حساس بود و کوچکترین بی‌اعتنایی و کوچک‌شماری را در این زمینه نمی‌پذیرفت.


چکیده‌ی این خصایل را می‌شود در تکنیک نوازندگی سنتور این استاد دید. نوازندگی بسیار اصولی، تکنیکی، منظم و دقیق. پایور در طول زندگی هنری خود کمک‌های بزرگی به اشاعه‌ی فرهنگ سنتورنوازی کرد، چنان‌که امروزه بسیاری از هنرجویان از روی کتاب‌های آموزشی این استاد مرحوم مشغول یادگیری سنتور هستند و از روی نوارهای ردیف آموزشی ایشان به یادگیری ردیف‌های موسیقی ایرانی روی سنتور مشغولند. او در طول زندگی‌اش صدها اثر مکتوب و صوتی به صورت اجرای هنری یا پژوهشی منتشر کرد. او سنتور را عمومی کرد. پایور به درستی، نیاز موسیقی ایران را شناخت. او درک کرد که ما بیش از این‌که به هنرمند خوب نیاز داشته باشیم به مؤلف، محقق، و معلم خوب نیاز داریم، تا پایه‌های علمی و امروزی‌پسند برای این موسیقی طرح‌ریزی کند، و متدهای آموزشی دقیق و منطبق بر نگاه آموزشی جدید تألیف کند و با تهیه‌ی نوارها و دیگر محتوای آموزشی، امکان آموزش هرچه بیشتر آن را فراهم بیاورد. این بود که در این مسیر همت بی شمار گماشت.

از دیگر نیکویی‌های پایور، کرامت انسانی و عمق بینش او بود، که هیچگاه مقام تواضع و فروتنی را وامگذاشت تا به جایگاه نازیبای غرور و تفاخر برسد. او که کمترین افتخارش در زندگی برگزیده شدنش به عنوان چهره ماندگار موسیقی بود، در طول سالیان اخیر زندگی‌اش، گرچه بسیاری از هنرمندان جوان‌تر بسیار حاشیه‌ها می‌ساختند تا به اسم و رسمی برسند، و در شرایطی که بازار حرف‌های تقلبی و سودجویانه داغ است و هر کسی می‌کوشید و می‌کوشد با ظاهرسازی، به‌گونه‌ای جلوه دهد که گویا حرفی استادانه و تازه دارد، صدایی از پایور شنیده نشد، چرا که او خوب می‌دانست اصالت کجاست، و کجا باید مقام انسانی را با درگیر شدن در هیاهوهای بی‌سرانجام به خطر انداخت. او از نگاه من، همواره استادی بی‌مانند و متواضع و شریف بوده است.

درک صحیح پایور از اهمیت گروه و گروه‌نوازی، باعث شد تا تنظیم‌های جدیدی برای گروه‌های بزرگتر از آثار قدیمی‌ موسیقی ایرانی ارائه دهد، و اجرای گروهی آن‌ها را رهبری کند. برخی از اجراهای زیبای استاد شجریان، به آهنگسازی، رهبری و نوازندگی استاد پایور هستند که امیدوارم دوستان هنردوست همت کنند و با تهیه فهرستی از این آثار به معرفی بیشتر تلاش‌های استاد مرحوم فرامرز پایور بپردازند.

در روزگار اخیر باب شده است که ما ایرانیان به اخلاق مرده پرستی خود بسیار توجه کنیم و در سایت‌ها و وبلاگ‌ها بسیار سخن از این داستان می‌شنویم. این یادداشت را می‌توانید یکی دیگر از همان یادداشت‌هایی در نظر بگیرید که به یاد یک درگذشته نوشته شده است تا بزرگی و فضل او را گرامی بدارد. اگر به صفات و نیکویی‌های درگذشته‌هایمان بپردازیم و سعی کنیم تا از آن‌ها بیاموزیم، شاید از بیهودگی مرده‌پرستی دور شویم و به سازندگی یادگیری برسیم.

پرویز مشکاتیان را که دریای ذوق و دانش در تصنیف‌سازی و بداهه‌نوازی بود از دست دادیم، و فرامرز پایور را که هنرمند و مؤلف و محقق برجسته‌ای بود دیگر نداریم. آیا جایگزینی برای این از دست‌رفتگان تربیت کرده‌ایم؟ مسئولان و مدیران فرهنگی آیا به اهمیت جایگزینی برای اساتید پا به سن گذشته هستند و سیستم‌های آموزشی ما مؤثر و جذاب هستند و توانایی انتقال معلومات و خلاق صحیح را از اساتید به جوانان دارند؟ آیا هنر این اساتید را ارج می‌نهیم و به فکر حفظ و نگهداری ‌آن در میان خود هستیم؟ امروزه بحث میراث فرهنگی و داشته‌های هنری و معنوی بسیار مهم است و ملت‌ها می‌کوشند تا کوچکترین داشته‌های هنری-فرهنگی خود را با دقت و وسواس زیاد حفظ کنند و ضمن تکریم و بزرگداشت بزرگان فکری و فرهنگی خود، به فکر تربیت جویندگانی باشند که بتوانند جایگزین آنان باشند. مهم است که با درگذشت یک استاد، دریایی از فرهنگ و هنر و تاریخ طولانی کشور خود را به خاک نسپریم، و نهال ریشه‌دار تاریخمان را تا ابد در خاک خود –زنده و پویا- حفظ نماییم.

در پایان یادداشت، احترام و تحسین من بار دیگر نثار استاد مرحوم فرامرز پایور می‌شود. من معتقدم اگر از رفتار و منش اساتید بزرگوارمان بیاموزیم، و سعی کنیم رفتار و سلوک صحیح آن‌ها را که حاصل تجربه‌ی ارزشمندشان است در زندگی و حرفه‌ی خود به کار بندیم، آن‌ها را برای همیشه زنده نگه داشته‌ایم. مگر زنده بودن به تپش‌های قلب است؟ چه بسیار قلب‌ها که می‌تپیند ولی حضوری ندارند و صداشان صدای مرگ و بی‌فروغی است، و چه بسیار قلب‌ها که دیگر نمی‌تپند، اما زنده و شاداب در میان زندگان حاضر و ناظرند. مگر شما می‌اندیشید که حافظ و سعدی مرده‌اند؟ چگونه مرگی که هر روز صدها نفر در گوشه کنار این جهان کتابشان را می‌گشایند و گفته‌هایشان را مرور می‌کنند و لذت می برند؟ این عین زندگی است. مشکاتیان‌ها و پایورها نیز هرگز نخواهند مرد، چرا که نغمه‌هایی که پرداخته‌اند همواره در گوش‌های زندگان جاری خواهد بود و روح زندگی و عشق را زنده نگه خواهد داشت. بیایید با الگو قراردادن پایورها و یادگیری نظم و دقت و پشتکار و تواضع آن‌ها، این اساتید را برای همیشه جاویدان کنیم.

http://shajarianfans.com/post/450.aspx