سال گذشته روز بزرگداشت شیخ اجل سعدی شیرازی٬ با جماعت دانشجویان جویای دانش کلاسی داشتم و به دلیل ذوق سرشارشان که به وجدم آورده بودند؛ حکایت «در جامع بعلبک وقتی کلمهای همی گفتم...» را از گلستان نقل کردم که به راستی وصف حال من با آن جماعت بود.
امسال و امشب اما -هر چند اندکی دیر- برآنم تا شاهغزلی را میهمانتان کنم که هر چه بشنویم و بخوانیم و بنیوشیم٬ سیراب نمیشویم؛ چرا که:
در شعر سه تن پیمبرانند هر چند که لانبیُ بعــــــدی
اوصاف و قصیده و غــزل را فردوسی و انوری و سعدی
از پیامبر غزل بشنوید:
چون است حال بستان ای باد نوبهــــاری کز بلبلان برآمد فـــــریاد بیقـــــــــــــــــــراری
ای گنج نوشدارو با خستگــــــــان نگه کن مرهم به دست و ما را مجروح میگــــــذاری
یا خلوتی برآور یا برقعی فروهــــــــــــــــــل ور نه به شکل شیرین شور از جـــهان برآری
هر ساعت از لطیفی رویت عـــــــرق برآرد چون بر شکوفه آید باران نوبهــــــــــــــــــــاری
عود است زیر دامن یا گــــــــل در آستینت یا مشک در گریبان بنمـــــــــــای تا چه داری
گل نسبتی ندارد با روی دلفــــــــــــــریبت تو در میان گلها چون گل میــــــــــــان خاری
وقتی کمند زلفت دیگر کمان ابــــــــــــــــرو این میکِشد به زورم وان مــیکُشد به زاری
ور قید میگشایی وحشی نمـــــــیگریزد دربند خوبرویان خوشتر کـــــــــــــه رستگاری
زاول وفا نمودی چندان که دل ربــــــــــودی چون مهر سخت کردم سست آمدی به یاری
عمری دگر بباید بعد از فراق مــــــــــــــــا را کاین عمر صرف کردیم انـــــــــــــــدر امیدواری
ترسم نماز صوفی با صحبت خیـــــــــــالت باطل بود که صورت بر قبلــــــــــــه مینگاری
هر درد را که بینی درمان و چارهای هست درمان درد سعدی با دوست ســـــــــــازگاری
سلام دوست عزیزم!
خوشحالم زود به روز کردید.
شعر بسیار زیبا و دلچسب بود.
زاول وفا نمودی چندان که دل ربــــــــــودی/چون مهر سخت کردم سست آمدی به یاری
فوق العاده.
بحثی از ترجمه هم در قسمت نظرات آخرین پست من پا گرفته.
شعر بسیار زیباست.
امیدوارم امسال وقت بیشتری برای مطالعه داشته باشی
زاول وفا نمودی چندان که دل ربــــــــــودی چون مهر سخت کردم سست آمدی به یاری