دشوارترین کار

نمی‌دانم که تابه‌حال آیا کسی چنین فکری به سرش خطور کرده یا نه؟یا این‌که آیا چنین پژوهشی صورت پذیرفته یا هنوز در پیچ و خم راهروهای افکار مفتون مانده است؟البته این گفته را بر ادعای پیشگامی من حمل نباید کرد چرا که به طور حتم از اولین مسائلی که انسان به آن اندیشیده است «دشوارترین کار ممکن» بوده و ای بسا انسان‌هایی که به خاطر انجام کارهای دشوار در طول تاریخ درخشیده‌اند. 

البته انجام «معجزه» که مربوط به پیمبران است٬به دلیل ناتوانی دیگران در انجام چنین کارهایی٬از جمله‌ی همان دشوارترین کار ممکن است.یا کرامات بزرگان و اولیاءا... که از گونه‌ای دیگرند. 

دسته یا دسته‌های دیگری نیز هستند که آنان را مرتاض٬شعبده‌باز٬جادوگر٬رمال و... می‌نامند و آن‌ها نیز کارهای دشواری را انجام می‌دهند. 

اما سخن من از رنگی دیگر است.در زمان و زمانه‌ای که ما زندگی می‌کنیم و البته و صدالبته در جامعه‌ای که در آن بالیده‌ایم و شکل گرفتیم٬وضعیتی حاکم است که به گمان من «دشوارترین کار ممکن» و معنای آن و انجام آن را بسی پیچیده کرده است. 

اجازه دهید بی‌پرده سخن بگویم.یکی از خواص جوامع مدرن یا نیمه‌مدرن آلودگی‌های گوناگون است که از جمله‌ی آن‌ها آلودگی‌های صوتی‌ست.سر‌وصداهای ناشی از ماشین‌آلات و تجهیزات کارخانه‌ها٬اتومبیل‌ها٬بوق٬کارگاه‌های ساختمانی‌ و... همه و همه دست‌به‌کار تولید آلودگی صوتی‌اند و در این امر از هیچ سعی و کوششی دریغ نمی‌ورزند. 

به تمام این‌ها صداهای دیگری را نیز بیفزایید که مدام و ناخودآگاه٬در حال تراشیدن و سوهانیدن! مغز و روحمان هستند.کدام صداها؟ 

در نظر بیاورید که در خانه مشغول استراحت یا خدای ناکرده مطالعه هستید.همه چیز بسیار مناسب و ایده‌آل است.فنجان چای یا قهوه‌ای را در دست گرفته‌اید و در حالی که به زیبایی‌ها و خوبی‌ها می‌اندیشید و به اصطلاح انرژی مثبت می‌گیرید و احتمالاً پس می‌دهید! ناگهان صدای خوش‌‌آهنگی برمی‌خیزد و بانگ :«رویی کهنه٬مس کهنه٬سماور کهنه» سر می‌دهد و اندکی از انرژی‌های مثبت شما را منفی می‌کند. 

یا تصور کنید که در حال انجام یک پروژه یا پژوهش هستید و برای این‌کار نیاز به مطالعه و البته تمرکز دارید و در حال دنبال کردن مطلبی و یافتن نکته‌ای هستید که نوای دل‌انگیز دیگری بلند می‌شود و انسان را بی‌اختیار٬بله بی‌اختیار٬به یاد آن حکایت سعدی در گلستان می‌اندازد که :«ناخوش‌آوازی به بانگ بلند قرآن همی‌خواند...» و ناچار با سعدی بزرگ هم‌داستان شده و می‌گویید :«گر تو قرآن بدین نمط خوانی          ببری رونق مسلمانی» 

یا فریاد دعوای دو پیلتن که به یاد نبرد خونین رستم و اسفندیار،اما نه به‌خاطر کشور یا پهلوانی یا پادشاهی،بلکه بر سر مسأله‌ی کوچکی،درحال دریدن یکدیگرند و اندکی دیگر از آن مثبت‌ها را خنثا می‌کنند و صدالبته باید صوت موسیقایی آهنگ‌های جدید و مدرن روز که همه به احتمال بسیار از زمره‌ی «رپ» هستند و «رپرها!!!!» وظیفه‌ی دشوار اجرای آن‌ها را بر عهده دارند را نیز بر این‌گونه آلودگی‌ها افزود،که با توجه به فرهنگ غنی آپارتمان‌نشینی و آیین پاسداشت حقوق همسایه،بی‌شک از فاصله‌ی نه‌چندان دور همسایگان گوشمان را نوازش می‌کنند و انرژی‌های مثبت را -البته اگر تاکنون چیزی از آن باقی مانده باشد- به یک‌باره فرو می‌نشانند. 

باری؛ لیست این‌گونه عوامل تخریب کننده بسیار بلند‌قامت است.این‌ها تنها نمونه‌های اندکی بود از بسیار. 

حال با وجود چنین وضعیتی،به نظر شما، «معجزه» یا «خرق عادت» یا «کرامات» یا «شعبده» و از این قبیل امور در این نوع جامعه و در این زمان،چه هستند؟!به گمان من تنها معجزه‌ی قرن حاضر در این شرایط، «حفظ آرامش» است و بس. 

«بهترین چیز» از نگاه من «رسیدن به نگاهی نیست که از حادثه‌ی عشق تر شده است» که آن هم لعبتی‌ست؛اما در چنین شرایط و اوضاع و احوالی بهترین چیز رسیدن به آرامش است که چون سیمرغی در کوه قاف مسکن گزیده و از نظرها دور مانده است. 

به امید رسیدن به سیمرغ آرامش...