درود بر شما. سال نو مبارک.امید که سالی که در پیشرویمان است٬سال رشد و شکوفایی فکری و فرصت اندیشههای نو باشد. من هرسال٬پای سفرهی هفتسین٬به رسم عادت دیرینهی خود٬علاوه بر خواندن چند آیهی قرآن٬تفألی به خواجهی شیراز میزنم. امسال٬به دلیل تصمیمی که دربارهی آیندهی درسی خود گرفتم٬غزل بسیار مشهور و شاخصی در پاسخ فال درآمد که میخواهم برای لذت شما نیز آن غزل را در اینجا بیاورم والبته تا آنجا که توان و مطالعات من رخصت دهد توضیح یا توضیحاتی را در رابطه با مفاهیم بسیار بنیادی که در آن مطرح گردیده به رشتهی تحریر درآورم.البته و صد البته برای پربارتر شدن و اثربخشی بیشتر مطالب٬اگر نظرات و مطالب خود را در بخش «نظر» یادآور شوید جای بسی خوشوقتیست. اما غزل: سالها پیروی مذهب رندان کردم تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم
من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم
سایهای بر دل ریشم فکن ای گنج روان که من این خانه به سودای تو ویران کردم
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم
درخلافآمد عادت بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست آنچه سلطان ازل گفت بکن آن کردم
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع گرچه دربانی میخانه فراوان کردم
اینکه پیرانهسرم صحبت یوسف بنواخت اجر صبریست که در کلبهی احزان کردم
صبحخیزی و سلامتطلبی چون حافظ هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم
گر به دیوان غزل صدرنشینم چه عجب سالها بندگی صاحب دیوان کردم
|