رندی

فرصت شمر طریقت رندی که این نشان چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

رندی

فرصت شمر طریقت رندی که این نشان چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

تب و تاب

۱۳ خرداد ۱۳۸۸ دقایقی دارد که در تاریخ ثبت خواهد شد.دقایقی که موی بر اندام‌ها راست شد و جوش و خروشی در میان جمع افتاد.باید بودید و شور و هیجان مردم را پس از مناظره در خیابان‌ها می‌دیدید.سیل موافقان و خردک مخالفان... 

نمی‌دانم چرا برخی نمی‌خواهند واقعیت‌ها را ببینند.قرآن اما پاسخم را به خوبی بیان می‌کند: 

"و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛(زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند؛آنانند که ناآگاهند."(اعراف،179،ترجمه گرمارودی) 

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل... 

باری؛دوست و استاد عزیزم در کامنتشان گفته بودند اگر حافظ امروز زنده بود کدامیک از غزل‌هایش را توصیف‌گر اوضاع کنونی می‌دانست؟من دو غزل را در ذهن تداعی می‌کنم و با شما هم در میان می‌گذارم و امیدوارم که حضرت حافظ این جسارت را بر من یک‌لاقبا ببخشاید. 

 

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند 

آیا بود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند 

 

دردم نهفته به ز طبیبان مدعی 

باشد که از خزانه‌ی غیبم دوا کنند   

 

معشوق چون نقاب ز رخ درنمی‌کشد  

هر کس حکایتی به تصور چرا کنند 

 

چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی‌ست 

آن به که کار خود به عنایت رها کنند  

 

بی‌معرفت مباش که در من‌یزید عشق 

اهل نظر معامله با آشنا کنند  

 

حالی درون پرده بسی فتنه می‌رود 

تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنند  

 

گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار 

صاحبدلان حکایت دل خوش ادا کنند 

 

می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب 

بهتر ز طاعتی که به روی‌ و ریا کنند 

 

پیراهنی که آید از او بوی یوسفم  

ترسم برادران غیورش قبا کنند 

 

بگذر به کوی میکده تا زمره‌ی حضور 

اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند 

 

پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان 

خیر نهان برای رضای خدا کنند 

 

حافظ دوام وصل میسر نمی‌شود 

شاهان کم التفات به حال گدا کنند 

  

×××××××××××

 

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد 

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد 

 

آب حیوان تیره‌گون شد خضر فرخ‌پی کجاست 

خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد 

  

کس نمی‌گوید که یاری داشت حق دوستی 

حق‌شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد

 

 لعلی از کان مروت بر نیامد سال‌هاست 

تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد

 

 شهرِ یاران بود و جای مهربانان این دیار 

مهربانی کی سرآمد شهریاران را چه شد 

 

گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اند 

کس به میدان در نمی‌آید سواران را چه شد 

 

صدهزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست 

عندلیبان را چه پیش آمد هَزاران را چه شد 

 

زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت 

کس ندارد ذوق مستی می‌گساران را چه شد 

 

حافظ اسرار الاهی کس نمی‌داند خموش 

از که می‌پرسی که دور روزگاران را چه شد

   

شرح غزل (۲)

با سلام و پوزش از این که قسمت دوم غزل با درنگ بسیار به انجام رسید.این روزها تب و تاب انتخابات بسیار درگرفته است و من نیز کم و بیش از دور دستی بر آتش دارم و اخبار را پی‌گیری می‌کنم و شاخص‌های انتخاب را زیر و رو می‌کنم،بلکه به نتیجه‌ی قطعی برای یک انتخاب درست و به دور از پیش‌داوری و جوگیری برسم. 

به هر حال فرصتی دست داد تا در ادامه به ابیاتی دیگر از غزل معهود برسیم.لازم به ذکر است که در قسمت قبل تنها گریزی به مفهوم «رندی» و پیشینه‌ی آن زدم و بایسته است اضافه کنم که آن اشارتی بیش نبود چرا که برای یافتن معنا و مفهوم دقیق رندی در دیوان حافظ،باید تمام غزل‌ها را ،از این دید،واکاوید و سپس -اگر چیزی افزون بر نظر و توضیح دیگران وجود داشته باشد- به بیان نظر و دیدگاه‌ها پرداخت.  

باری؛اما ادامه‌ی غزل: 

من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه            قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم 

 

(عَ نْ) [ ع . عنقاء ] (اِ.) سیمرغ ، نام مرغی افسانه ای که زال پدر رستم را پرورد. جایگاه این مرغ در کوه البرز است .(فرهنگ معین) 

 

[ ع َ ] (اِخ ) همان عنقاء است که در تداول فارسی زبانان همزه ٔ آن مانند سایر الفهای ممدود، به تلفظ درنیاید. سیمرغ .(لغت‌نامه) 

 

قطع مرحله کردن:راه سپردن،منزل پیمودن 

 

مرغ سلیمان:"مرغی‌ست کاکل‌دار که او را شانه‌سر و پوپو گویند و به عربی هدهد خوانند.زیرا در داستان‌ها آمده که هدهد نامه‌ی سلیمان را به بلقیس ملکه‌ی سبا رسانید.(برهان به نقل از حافظ‌نامه) 

سعدی گوید: 

قافله‌ی شب چه شنیدی ز صبح           مرغ سلیمان چه خبر از سبا؟ 

 

با مشخص شدن ترکیب‌های بیت،معنا آشکار است: 

من به کمک و عنایت راهبر و راهنما به سرمنزل مقصود و آشیان سیمرغ -که همان ذات حق و محبوب عرفانی‌ست- دست یافتم. 

موضوع بیت،همان‌گونه که می‌دانید،داستان مراد یا پیر یا شیخ یا استاد است.قضیه‌ی مرید و مرادی هم از جمله مواردی‌ست که در زمان حافظ،دست‌مایه‌ای برای ریا و نیرنگ شده‌است.ترکیب سمبلیک «پیر مغان» یا «پیر خرابات» که حافظ در مقابل شیخ ریایی ساخته است گواهی بر این مدعاست که حافظ با وجود مبارزه با دکان مریدی و مرادی،اما همچون سایر فرقه‌های تصوف و عرفان،بر ضرورت حضور و وجود پیر و راهبر پافشاری می‌کند.دلیل این امر هم دشواری راه و پرتگاههای پرمخافت آن است: 

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود        زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت 

این راه را بدایت صورت کجا توان بست        کش صدهزار منزل بیش است در بدایت 

و نقش استاد تا آن‌جاست که: 

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید      

                          که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها  

و به همین دلیل: 

قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن        ظلمات است بترس از خطر گمراهی 

البته گویی حافظ زمانی را بی همراهی مرادی طی طریق کرده است و این مطلب از فراز و فرودها و قبض و بست‌های بسیار او شاید قابل توجیه یاشد اما خود می‌گوید: 

بدان هوس که به مستی ببوسم آن لب لعل 

                       چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد 

به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم 

                       که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد  

 

...

بدون شرح

عجایب‌الغرایب!!! 

شنبه ۲۶/۲/۸۸ : 

آفتاب: روزنامه «یاس نو» به مدیرمسئولی و صاحب امتیازی محمد نعیمی‌پور عضو شورای مرکزی حزب مشارکت ایران اسلامی از امروز شنبه 26 اردیبهشت‌ماه پس از پنج سال توقیف مجدداً منتشر شد.

این روزنامه که به لحاظ گرایش سیاسی وابسته به حزب مشارکت ایران اسلامی است، همچنین حامی مهندس میرحسین موسوی در انتخابات ریاست جمهوری آتی است.

روزنامه «یاس نو» در دوره اول خود در سوم اسفندماه سال 1381 و در آستانه انتخابات شوراهای دوم منتشر شد و پس از آن به مدت قریب به یکسال ادامه انتشار داد.

روزنامه یاس نو کنونی در 16 صفحه تمام رنگی و با موضوعات سیاسی، اجتماعی، بین‌الملل، حوادث، اقتصادی، ورزشی، فرهنگ و هنر و اندیشه منتشر می‌گردد.

محمد نعیمی پور مدیر مسئول روزنامه یاس نو در یادداشت شماره یک از دوره جدید این روزنامه، در سرمقاله‌ای به خط مشی این روزنامه اشاره کرده است. 
 
یکشنبه ۲۷/۲/۸۸ : (یعنی فقط یک روز بعد) 
آفتاب: روزنامه یاس نو که از سوی حزب مشارکت ایران اسلامی منتشر می‌شد پس از انتشار اولین شماره در روز گذشته توقیف شد. 

به گزارش گروه سیاسی آفتاب، با توجه به تجدید نظرخواهی دادستان تهران، قاضی مرتضوی در پرونده روزنامه یاس نو، ملکیان معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد و دبیر هیات نظارت با ارسال نامه‌ای به محمد نعیمی پور مدیرمسئول روزنامه یاس نو خواستار توقف انتشار روزنامه شد.

بنا به این گزارش، شماره دوم روزنامه یاس نو توسط تیم تحریریه این روزنامه آماده گردیده بود و تمامی صفحات جهت انتشار به چاپخانه ارسال شده بود که دبیرخانه هیات نظارت بر مطبوعات با ارسال نامه‌ای به محل چاپ روزنامه یاس نو به همراه چند مامور جلوی انتشار شماره دوم این روزنامه را گرفت.

گفتنی است روزنامه یاس نو پیش از این نیز یک روز مانده به انتخابات مجلس هفتم توقیف موقت شده بود.
 
...باش تا صبح دولت‌ات بدمد             این هنوز از نتایج سحر است... 

میرحسین‌ موسوی در شیراز

 

دیروز سه‌شنبه ۲۲/۲/۸۸ سالن ورزشی شهید دستغیب شیراز پذیرای میر اصلاحات بود.جای شما خالی٬من هم به آن‌جا رفتم.البته کمی دیر -هر چند هنوز میر حسین موسوی و زهرا رهنورد نیامده بودند- اما جای چندان مناسبی نداشتم.همین اندازه بگویم که هر لحظه احتمال سقوط از ارتفاع وجود داشت٬چون لبه‌ی جایگاه بودم و فشار جمعیتی که هر لحظه بر آن افزوده می‌شد خطر پرتاب شدنم را دوچندان می‌کرد. 

این‌گونه مراسم چندان تحلیل‌شدنی نیستند و البته من هم تحلیل‌گر سیاسی نیستم٬تنها چند نکته برایم بسیار مهم بود که دوست داشتم آن‌ها را با شما نیز در میان بگذارم. 

۱- سرانجام شخصی پیدا شد که بگوید «ایرانی بدون فارس و شیراز ایرانی نیست». 

۲- بسیار شکوهمند بود آن زمان که در آغاز سخن میرحسین گفت :«شیراز٬بنیان‌گذار تمدن ایرانی» و این یعنی شیراز؛پایتخت فرهنگی ایران و نه چیز دیگر. 

۳- شگفت‌آور و همچنین خوشحال‌کننده بود از این‌که با یک نگاه گذرا بر جمعیت حاضر٬همه‌گونه قشری را می‌شد دید؛از پیر و جوان و زن و مرد گرفته تا شهری و روستایی و متجدد و متحجر!! 

۴- سخنان میرحسین بسیار به دلم چسبید زمانی که از حقوق وزرای کابینه‌اش گفت در مقایسه با وزیر ۴۰۰میلیاردی!! زمانی که گفت :دولت اگر بتواند کاری انجام دهد وظیفه‌اش را انجام داده و چرا باید مدام بر سر ملت منت بگذارد؟چرا حقوق بازنشستگان باید نزدیک انتخابات افزایش پیدا کند؟بر چه اساسی سازمان برنامه و بودجه و شوراها را تعطیل کردند و اظهار کردند که این طرح صهیونیست‌هاست؟!و... 

 ۵- باز هم در حضور حضرت حافظ زانوی ادب در بغل آوردم که او همیشه و هنوز است. 

پیش از سخنرانی میرحسین موسوی٬غزل مشهور و لطیف و پرمغز حافظ -که در ادامه برای‌تان خواهم آورد- خوانده شد که پس از خوانش هر بیت آن٬فریاد و غریو مردم به آسمان می‌رفت.به گمانم این بالاترین مکان نمایش و تبلور درد مشترک و لسان‌الغیبی حافظ است. 

روز هجران و شب فرقت یار آخـــر شد              زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد 

آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود              عاقبت در قدم باد بهـــار آخـــــر شـــــــــد 

شکر ایزد که به اقبال کله‌گوشه‌ی گل               نخوت باد دی و شوکـــت خار آخر شــــد 

صبح امید که بد معتکف پرده‌ی غیـب                گو برون‌آی که کـار شب تار آخــــر شـــد 

آن پریشانی شب‌های دراز و غــم دل               همه در سایه‌ی گیسـوی نگـار آخر شـد 

باورم نیست زبدعهــــــــدی ایام هنوز               قصه‌ی غصـــه که در دولت یار آخــر شـد 

ساقیا لطف نمودی قدحت پر‌ مـی باد               که به تدبیر تو تشویـش خمــار آخر شد 

در شمار ارچه نیاورد کســی حافظ را               شکر کان محنت بیرون زشمــار آخر شد 

 

عکس‌های مربوط به این دیدار را از این لینک ببینید: 

http://kalemeh.ir/vglc.1q4a2bq1m,i8a22l5..html 

مطالب مطرح‌شده در دیدار با دانشگاهیان در دانشگاه شیراز را از لینک زیر ببینید: 

http://kalemeh.ir/vdca.enak49nem5k14.html